ویرا؛ پایگاه مطالعات فرهنگى و رسانه اى

رسانه، مهد تولید فرهنگ

ویرا؛ پایگاه مطالعات فرهنگى و رسانه اى

تضاد های خوب طبقاتی

چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۱۰ ب.ظ

( بررسی رموز سینمایی فیلم مهمان مامان با تاکید بر استفاده ویژه از فن کنتراست)


من نقد نمی دانم اما...(7)


محمدحسین آشنا

شرط آن که هنگام به وجودآوردن آثار بصری بر کار خود تسلط داشته باشیم، فهم صحیح رابطه میان پیام و معنا از یک طرف و فنون بصری از طرف دیگر است. با تکنیکها و فنون بصری است که می توان بر ایجاد معانی بصری احاطه کامل یافت؛ و از میان همه ی فنون بصری، کنتراست یا تضاد بیش از بقیه برای کنترل یک پیام بصری هنگام ایجاد آن دارای اهمیت است.


هر مفهومی در مقابل ضد خود معنا پیدا می کند. بدون سرما، گرمایی وجود ندارد، و یا بدون پستی، بلندی نیست، و بدون تلخی، شیرینی معنا ندارد. تضاد یا کنتراست موجود در پدیده ها باعث حساس تر شدن قوای حسی ما نسبت به معنای آن ها می شود.  (داندیس، دونیس: مبادی سواد بصری، تهران، سروش)

در این یادداشت، قصد داریم با تاکید بر حضور پررنگ فن کنتراست در فیلم مهمان مامان به کارگردانی داریوش مهرجویی، به کشف و بررسی رموز فنی برجسته در این فیلم بپردازیم.

خلاصه فیلم:

جناب سرهنگ قرار است به همراه تازه عروسش به عیادت خاله خود برود. از سوی دیگر خانواده میزبان که از قرار معلوم وضعیت مالی مناسبی نداشته و در خانه ای قدیمی همسایه چندین خانوار دیگر هستند در تقلا می افتند تا مهمانی آبرومندانه ای برگزار کنند. در این بین همسایه ها، که هر کدام با مسائل و مصائب زندگی خود دست و پنجه نرم می کنند، دست در دست هم می دهند و تمام توان خود را جهت حفظ آبروی همسایه شان به کار می گیرند تا مهمانی آن شب ختم به خیر شود.

 

فیلمنامه مهمان مامان، با دارا بودن یک داستان روان و پرکشش تقریبا موفقیت هر کارگردانی را پیش از ساخت فیلم تضمین کرده و خیال او را تا حد زیادی مطمئن می کند. بر همین اساس، پتانسیل بالای روایی داستان، مهرجویی را بر آن داشته تا مقدار زیادی از تمرکز خود را صرف پر و بال دادن به داستان و هر چه واقعی و مستندوار تر جلوه دادن آن بکند. هر چند تلاش کارگردان در این جهت باعث شده است که او از فنون بصری دراماتیک ساز تا حد ممکن کناره گیری کند، اما به هر حال او بر این مسئله واقف بوده است که پررنگ جلوه دادن بستر اصلی داستان( یعنی تضاد طبقاتی) نیازمند استفاده از چنین تکنیک هایی جهت برجسته ساختن این زمینه می باشد. او به خوبی تشخیص داده است که بهترین وسیله جهت به تصویرکشیدن این تضاد، استفاده از مفهوم مشابه آن در فنون بصری یعنی کنتراست یا همان تضاد است.


حضور مظاهر تضاد به خوبی در فیلم آشکار است. اگر بخواهیم از ابتدا شروع کنیم باید به تیتراژ فیلم اشاره کنیم که وظیفه خود که همان "قراردادن شمای کلی داستان در اختیار مخاطب" است را به خوبی انجام داده است. تیتراژ با تصاویری از ساختمانهای مرتفع با زاویه دوربین سربالا آغاز می گردد. دوربین روی هر ساختمانی مکث کرده  و گویی از آن عکس می گیرد؛ عکس هایی که می توانند تبدیل به خاطره هایی مبهم در قاب ذهن مخاطب یا شاید شخصیت های فیلم بشوند. پس از گذر از خانه های اعیانی به سمت پایین شهر حرکت می کنیم و تصاویری از خانه های قدیمی و کهنه شهر می بینیم. در این میان موسیقی نقش مهمی ایفا می کند. آهنگ بسیار غم انگیز و حسرت بار تیتراژ با رسیدن به تصویر خانه های مخروبه پایین شهر تقویت شده و با اضافه شدن ساز سه تار غمناک تر نیز می گردد. اکنون برای مخاطب تا حد زیادی آشکار شده است که احتمالا با داستانی مربوط به تضاد طبقاتی مواجه خواهد بود یا این که حداقل زمینه داستان به این موضوع اشاره خواهد کرد.

شروع فیلم که سرآغاز دوره معرفی داستان نیز هست، با تصویر مادرِ خانه در مدیوم شات با پس زمینه خاکستری دیوار، در حال مکالمه با تلفن نمایان می شود. با پایان تماس، مادر شروع به حرکت می کند و ما متوجه می شویم که مهرجویی قرار است در این فیلم هم از تکنیک آشنای فیلم برداری اش یعنی دوربین روی دست استفاده کند.

اضطراب مادر جهت آماده سازی وسایل مهمانی، با دویدن او و دوربین پشت سرش در کوچه و موسیقی هیجان انگیز تکنو تقویت می گردد. این طور که از فضای داستان برمی آید، تصمیم کارگردان در استفاده از دوربین روی دست به منظور القای حس حضور در صحنه به مخاطب، کاملا مناسب و به جاست. در واقع به این ترتیب، تماشاگر خود را نه یک ناظر، که یکی از اعضای خانه به حساب می آورد که تا پایان دغدغه ای مشابه نگرانی مادر را به دوش می کشد.

از دیگر نماهای مهم استفاده شده در دقایق اول، باید به لحظه ای اشاره کرد که مادر از پله های خانه بالارفته ولی دوربین از همراهی او دست می کشد و صرفا از زاویه سربالا، مادر را تقدیس وار به تصویر می کشد.

با گذر از دقایق اول تقریبا همه ی اعضای این خانه که متشکل از چندین خانواده است را می شناسیم. تا قبل از حضور مهمان ها در خانه، جنب و جوش زیاد اعضای خانواده جهت مهیا ساختن شرایط مهمانی، مخاطب را به شدت درگیر خود می کند. دوربین آن قدر مرتب میان پدر و مادر و پسر و دختر پاس کاری می شود تا اینکه مخاطب( دوربین)، به همراه سایرین به نفس نفس زدن می افتند. این اضطراب و جنب و جوش در چهره مادر که گهگاه در مدیوم شات به تصویر کشیده می شود، کاملا آشکار است.


یکی از اولین مظاهر کنتراست را می توانیم در رنگ لباس پدر و مادر فیلم ببینیم که به تفاوتی در روحیه و شخصیت آنها اشاره می کند. مادر با لباس سفید، فردی به شدت نگران، وسواسی و مضطرب است و در مقابل او، پدر که پیراهنی سیاه به تن دارد، غالبا استرس نداشته و مادر را به آرامش دعوت می کند. این تقابل و تفاوت های رفتاری و فکری البته در خلال فیلم، در روابط سایر اعضای این خانه نیز مشهود است؛ اما نهایتا آن طور که خواهیم دید، مانع تعامل و همکاری آن ها در پروژه بزرگ آماده سازی شام نمی شود؛ و این دقیقا همان مطلبی است که مهرجویی با استفاده از فنون مختلف بصری سعی در تاکید بر آن دارد. تفاوتهای آدم های  ساده و بی آلایش این خانه، هیچ گاه به تاریکی نمی انجامد. هر شخصیتی با وجود ضعف و کمبود خود، نقطه قوتی است برای تکمیل و به سرانجام رساندن این همکاری بزرگ.

مفهوم تقابل و تضاد مورد نظر نگارنده در جای جای فیلم به اشکال مختلف نمود پیدا می کنند. برای مثال می توان به دیالوگهای رد و بدل شده میان شخصیت ها در مورد بازیگران مطرح سینما، برنامه آشپزی تلویزیون، کالاهای مصرفی، و همچنین رفتن یوسف به خانه پدری اش و حضور دسته جمعی در بیمارستان اشاره کرد.

در صحنه ورود یوسف به خانه ی اعیانی پدرش، دوربین یک بار دیگر جلوی در ورودی می ایستد و از زاویه سربالا، کوچکی "ظاهری" یوسف در مقابل این خانه بزرگ را به تصویر می کشد. نگاه دوربین، در واقع زاویه نگاه همان مخاطبی است که اکنون خود را با اعضای خانه قدیمی یکسان و هم طبقه می داند.

همانطور که اشاره شد سرعت بالای فیلم و جنب و جوش بازیگران مانع از آن شده است که این تضادهای موجود میان گفتار شخصیت ها و وضعیت زندگی شان با فنون بصری تقویت گشته و به اصطلاح دراماتیزه شوند. البته کارگردان تمهیداتی را جهت تقویت فضای کلی و پرکردن این خلاها در خلال داستان به کار برده است که از همه مهم تر می توان به اتفاق نمادین حمله ماهی به گربه و یا ورود دود به ماشین کوچک جناب سرهنگ در خیابان های بالاشهر به عنوان نمادپردازی های ممتاز فیلم اشاره کرد.

همانطور که در مقدمه اشاره شد، بهترین عنصر برای برجسته نشان دادن یک مفهوم، تضاد یا همان کنتراست است. در این فیلم نیز اگر فرضا خانه های پایین شهر به تنهایی در تیتراژ به نمایش در می آمد و هیچگونه اشاره ای به خانه های مجلل طبقات بالا صورت نمی گرفت، طبعا مقایسه ای رخ نمی داد و رنج و سختی مردمان ساکن طبقات پایین این طور دردآور نمی نمود. در این بین، تمهیدات کارگردان جهت برجسته ساختن چنین نگاهی و استفاده از آن به منظور هرچه بهتر انتقال دادن پیام خود بسیار جالب توجه است.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۰/۲۴
محمدحسین آشنا

تحلیل مهمان مامان

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی