ویرا؛ پایگاه مطالعات فرهنگى و رسانه اى

رسانه، مهد تولید فرهنگ

ویرا؛ پایگاه مطالعات فرهنگى و رسانه اى

ملاقات با دُمَل های چرکین

شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۵۰ ب.ظ

تحلیل فیلم فورس ماژور  Force Majeure 2014

من نقد نمی دانم اما...(12)

1

فورس ماژور،نامزد بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان گلدن گلوب 2015، فیلمی است خانوادگی، محصول کشور سوئد؛ کشوری که دارای بیشترین آزادی ها در زمینه روابط میان انسانها است. نکته مهم نیز همین جاست که فیلم می کوشد ارزش نهاد خانواده و اهمیت صفاتی همچون وفاداری و همبستگی را یادآور شود.

فورس ماژور در عین سادگی و روانی در طرح موضوع، بسیار دقیق و حساب شده است.



خانواده ای سوئدی برای گذراندن تعطیلات خود به یک منطقه گردشگری کوهستانی در فرانسه می روند. یک حادثه پیش بینی نشده و به ظاهر بی اهمیت، و به تبع آن ملاقات با افرادی برآمده از فرهنگ و طرز تفکرهای متفاوت، زندگی زناشویی این زوج را مختل کرده و با بحرانی جدی مواجه می سازد. وقوع این اتفاقات غیرمنتظره، شخصیت های داستان را به بازنگری در روابط حال و گذشته شان وا می دارد...

سیر خطی و بی تکلف، بسط وقایع و تغییرات رفتاری کاراکترها در یک بازه 5 روزه، و یک - یا بهتر بگوییم دو- پایان بندی موفق که تمامی خطوط روایی را به سرانجام می رساند، منجر به آن شده است تا فیلم، در عین عمق مفهومی- که ناگزیر برآمده از بررسی ابعاد روانشناختی و اجتماعی انسان است- بسیار ساده و صمیمی، و عاری از پیچیدگی های معمول فیلم هایی با چنین موضوعاتی به نظر آید.


2

همانطور که عنوان شد، داستان فیلم در 5 روز اقامت در یک منطقه کوهستانی می گذرد. این 5 روز در واقع بیان کننده سیر تحول شخصیت های فیلم است که در نتیجه ی کسب شناخت و آگاهی نسبت به خود و روابطشان حاصل می شود. اولین رویداد به تصویر درآمده در فیلم- حتی قبل از تیتراژ- عکس دسته جمعی است که خانواده در اولین روز اقامتشان و در ژست های مصنوعی، به اصرار عکاس سمج می گیرند.  این رویداد به تصویر کشیده شده در قاب عکس، همان چیزی است که فیلم قصد دارد در پایان به اهمیت استحکام آن تاکید کند؛ البته نه با این سردی و به این اصرار، که با آگاهی و تمایل واقعی.

در طول فیلم مشاهده می کنیم که این قاب عکس 4 نفره به تدریج از هم پاشیده و کوچک و کوچک تر می شود. توماس و ایبا، زوج اصلی داستان، در خلال این سفر با بحرانی رو به رو می شوند که باید سالها پیش با آن مواجه می شدند. هر چند ما نمی دانیم شغل توماس چیست، اما با کمک تمهیدات فراهم آمده در طرح و توطئه داستان، متوجه می شویم که مزاحمت تلفن همراه توماس به عنوان یک عامل بیرونی برای انتقال این مفهوم است که مشغله های فکری او و احتمالا همسرش آنقدر زیاد بوده که آن ها پس از گذشت سالیان طولانی از زندگی مشترک، هنوز شناخت کافی نسبت به یکدیگر پیدا نکرده اند. توماس در نهایت اعتراف می کند که محیط خانواده را با محیط کارش اشتباه گرفته و رقابت مبتنی بر نفاق و خودخواهی موجود در محیط حرفه ای را به خانه می آورده است. توماس و ایبا سال های سال مثل غریبه هایی که از سر ناچاری همخانه شده اند و باید ساعات اندک پس از کار خود را با هم سپری کنند، در کنار یکدیگر زنده بوده اند( اسم چنین وضعیتی را نمی توان گذاشت زندگی). این نوع با هم بودن اجباری همراه با تعهد و مسئولیت برای مادر خانواده  نوعی هنجار ازلی و عادت بوده است که بدون هیچ گونه فکر قبلی آن را پذیرفته بوده است؛ به طوری که با اولین تلنگر، چنان شکننده می نماید که گویی چیزی به فروپاشی آن نمانده است. بالفعل شدن بحران عدم شناخت، عفونتی زیرپوستی بوده که باید بالاخره روزی سر بر می آورده است. سبکی تحمل ناپذیر هستی را نمی توان برتابید...


 داستان فیلم در کنار روایت اصلی که متکی بر خانواده 4 نفره توماس است، همزمان دو روایت فرعی که تکمیل کننده روایت اصلی هستند را نیز به پیش می برد. خرده پی رنگ ها داستان زندگی دوستان توماس و ایبا هستند که سبک زندگی متفاوتی را برای خود در پیش گرفته و با منطقی متفاوت به زندگی خود می نگرند. برخورد خانواده سنتی توماس و ایبا با سبک زندگی آن ها را می توان هیزمی دانست بر آتشی که با جرقه حادثه بهمن روشن شده بود و اکنون شعله ور تر می شد.

حادثه ریزش بهمن و ماجرای فرار توماس از صحنه، آن جا به بحران تبدیل می شود که او و همسرش به ملاقات دوستی می روند که نگاه متفاوتی به مفهوم خانواده و مسئولیت در قبال آن داشته و فارغ از سیل دغدغه ها، دور از همسر و فرزندانش در خوشی ظاهری به سر می برد. آشنا شدن ایبا با چنین سبکی از زندگی، و همراه آن سکوت او و همسرش نسبت به این واقعه تا زمان دیدار با دوستانشان( زوج سومی که خود با مسئله ای مشابه مواجه بودند)، انکار ماجرای فرار توسط توماس، سوء ظن ایبا نسبت به همسرش در مورد عدم مسئولیت پذیری او و وقایع دیگری از این دست، منجر به ایجاد شک و تردید در روابط و سبک زندگی آنها تا پیش از آن واقعه می شود.

3

تکرارهای متوالی در قالب تمهیدات بصری و موسیقایی در فرآیند طرح و توطئه به خوبی در خدمت بیان داستان در آمده اند. انتخاب منطقه ای یکدست سفید می تواند از چند جهت کنایی باشد؛ فضای پوشیده از برف در کنار القای مفهوم سردی و بی روحی در رابطه، به جای احساس اطمینان به تدریج نوعی احساس واهمه و تردید نسبت به احتمال ابهام، عدم شناخت و نبود صداقت بین افراد پدید می آورد. این فضای به ظاهر یکدست، چهره واقعی خود را همزمان با آغاز تحول شخصیت ها و ایجاد کشمکش ها می نمایاند. لگدمال شدن برف ها و از بین رفتن نظم آن به خصوص در سکانس اسکی توماس و متس، دو شخصیت مدعی وفاداری و متهم به خیانت آشکارتر می شود.


فیلم در واقع دارای دو پایان بندی است. نویسنده می توانست فیلم را در روز پایانی و لحظه نجات ایبا توسط همسرش، و پس از دیالوگ "موفق شدیم" توماس و خوشحالی بقیه به پایان برساند، اما شجاعت او در ادامه دادن این مسیر و به پایان رساندن همه خطوط روایی در سکانس بعدی را می توان نقطه قوت این فیلم و حتی یکی از دلایل مهم برای انتخاب این این اثر از سینمای سوئد، به عنوان یکی از نامزدهای گلدن گلوب دانست.

* تماشای فورس ماژور را به همه کسانی که تا به حال به رسم عادت نفس می کشیده اند پیش نهاد می کنم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۱۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی