ویرا؛ پایگاه مطالعات فرهنگى و رسانه اى

رسانه، مهد تولید فرهنگ

ویرا؛ پایگاه مطالعات فرهنگى و رسانه اى

روشنگری و تاثیر آن بر علم اجتماعی

شنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۵۸ ب.ظ


محمدحسین آشنا


در ابتدا برای اینکه بتوانیم به بحث خود بپردازیم لازم است تکلیف خود را با اصطلاح "روشنگری" مشخص کنیم. اهمیت این موضوع در آنجاست که در کتب مختلف، تعاریف متعددی از این پدیده به چشم می خورد." دسته مشخصی از ایده ها، یک جنبش فکری، گروه یا شبکه ای از روشنفکران، یک نوع مد روشنفکری، نوعی تاریخ و نوعی جغرافیا" و... همگی مصادیقی هستند که  تلاش دارند به انحاء گوناگونی روشنگری را شناسانده و به تعبیر و تفسیر آن بپردازند.


                

به منظور جلوگیری از هرگونه نقص یا خلل در وجود جامعیت در تعریف و به دلیل اینکه اکثریت قاطع تعابیر مطروحه در واقع به یک پدیده واحد اشاره دارند و هر کدام، به سان قطعه ای از یک پازل به تکمیل این تعریف کمک می کنند، از دست زدن به هرگونه تعریف جدید خودداری کرده و روشنگری را در واقع همان پدیده واحدی می دانیم که در صور متکثر و در عین حال واحدی متجلی شده است. "شماری عصر روشنگری را (عصر خرد) نیز نامیده اند و این دو تا اندازه ای هم معنی و هم مفهومند. با این حال شماری از مورّخان غربی (عصر خرد) را به هر دو قرن هفدهم و هجدهم اطلاق می کنند اما عصر روشنگری را به دلیل ویژگیهایی که دارد تنها به قرن هجدهم اختصاص می دهند."[1]

"در تعریف عامی که از روشنگری ارائه می­شود معمولا آن را جنبشی فکری و اعتقادی می­دانند که به مفاهیم به­هم پیوسته و دارای ارتباط متقابل متعدد نظیر خدا، عقل، طبیعت و انسان می­پردازد[2]... روشنگری جریانی فکری بود که در قرن هجدهم اروپا را به تکاپو انداخت. مرکز این جریان پاریس بود و از سراسر اروپا گرفته تا مستعمرات آمریکایی گسترش یافت. روشنفکران دوره روشنگری خود را بخشی از جنبش بزرگی می­دانستند که مظهر بالاترین آرمانها و توانایی­های بشر بود. آنها اصلاح طلبانی بودند که اعتقاد داشتند علاقه جدیدی که نسبت به استدلال، نقد و بحث پدید آمده است به بهترین وجه به آرمان و هدف ایشان خدمت می­کند."

همانطور که در بسیاری از نوشته ها نیز می توان یافت، اصحاب روشنگری در کشورهای مختلف اروپایی، خود نیز از لحاظ روحیات و عقاید  دچار اختلافات بعضا فاحشی بودند. "تجربه گرایی، اعتقاد و عدم اعتقاد به خدا، برخوردهای متفاوت نسبت به کلیسا، رویکرد مکانیکی و غایت شناسانه" و... مسائلی بودند که متفکران عصر روشنگری به خصوص در سه کشور انگلستان، آلمان و فرانسه بر سر آنها با یکدیگر اختلاف داشتند. اما اگر بخواهیم به طور کلی به اشتراکات فکری این متفکران بپردازیم می توان از کتاب "روشنگری و تکوین علوم اجتماعی" کمک گرفت و به طور خلاصه به این موارد اشاره کرد:

عقل- تجربه باوری- علم- جهان شمولی- پیشرفت- فردباوری- مدارا- آزادی- یگانگی سرشت انسان- سکولاریسم

این مفاهیم، در واقع پایه های نظری عصر روشنگری به شمار می آمدند که اندیشمندان بر اساس آنها دست به تفلسف و نظریه پردازی در باب مسائل مختلف علی الخصوص علم اجتماعی می زدند. در ادامه، ضمن تمرکز بر آراء سه متفکر اجتماعی ابتدای دوران روشنگری که در تکوین علوم اجتماعی مدرن نقش به سزایی داشتند؛ یعنی آگوست کنت(1798-1857)، کارل مارکس(1818-1883) و هربرت اسپنسر(1820-1903)، به بررسی مصداقی بعضی از موارد ذکر شده خواهیم پرداخت.

                         


"پیشرفت"، یکی از کلیدواژه های مهم عصر روشنگری است. در توضیح پیشرفت آمده است: " موقعیت طبیعی و اجتماعی انسان ها را می توان با کاربست علم و عقل بهبود بخشید، و این امر به افزایش مداوم شادی و سعادت می انجامد."[3] مفهوم پیشرفت، در مقابل مفهوم "تقدیرگرایی"  که در قرون وسطی به عنوان ادبیات مسلط جامعه شناخته می شد پدید آمد. تقدیرگرایی، اختیار انسان در تغییرات اجتماعی به عنوان یک فاعل خودمختار را انکار کرده و معتقد به عقل و نظم دست نیافتنی و لایتغیر الهی بود. در عصر روشنگری این ادعا وجود داشت که سراسر جریان تاریخ نمودار نوعی جنبش رو به پیشِ کمابیش پیوسته است. " تورگو در 1750درباره انسان می نویسد:

دارنده گنجینه نشانه ها... او می تواند از در اختیار داشتن همه ی اندیشه های اکتسابی خود مطمئن باشد و آن را به عنوان میراثی که همیشه چیزی بر آن افزوده خواهد شد به جانشینان خود انتقال دهد. آمیزه ی مداومی از این پیشرفتِ با شور و شوق، و با رویدادهایی که این شور و شوق ها سبب شده اند، تاریخ تبار انسان راتشکیل می دهد..."[4]

"اهمیت روشنگری تا حدود بسیاری در این است که دیگر در پی آن نیست که مشروعیت خود را از اصولی بگیرد که از گذشته برگرفته شده است، بلکه دلیل تراشی خاص خود را عرضه می کند. به گفته ی یورگن هابرماس:" مدرنیته دیگر نه می تواند و نه می خواهد معیارهایی را به وام بگیرد که به واسطه ی آن جهت گیری خود را از الگوهایی بگیرد که عصری دیگر تامین می کند: مدرنیته می بایست هنجارمندی خود را از درون خویش پدید آورد."[5]

"مارکس امتناع می کند از اینکه تاریخ را "صرفا همچون حقیقت یا شخصیتی خاص و عاملی مابعدالطبیعی که افراد بشر به منزله حامل آن باشند" بشمرد، و برعکس بر این نکته تاکید می کند که انسان با عمل خود به "خلق" تاریخ ویژه خود می پردازد."[6] مارکس در ادامه بحث خود و با ارجاع به بحث ماده و تجربه گرایی بر این نکته تاکید می کند که علوم انسانی مانند اخلاق  وفلسفه و دین که علومی مابعدالطبیعه هستند وقتی با محک تجربه و ماده سنجیده شوند، اعتبار و استقلال خود را از دست می دهند. او معتقد است که این علوم فاقد تاریخ و تکامل اند، و بالعکس این انسان است که با تکامل بخشیدن به تولید مادی و روابط مادی، اندیشه خود و محصولات اندیشه خود را دگرگون می سازد.

مفهوم تجربه گرایی و رابطه آن با عقل علمی جدید در نظریات آگوست کنت جلوه گسترده تری دارد. "اگوست کنت که بسیاری از او به عنوان بنیان گذار جامعه شناسی یاد می کنند ، جامعه شناسی را علمی اثبات گرایانه می دانست. رویکردی که معتقد است جهان اجتماعی را می توان با روشهای علوم طبیعی و باور این علوم به وجود قوانین طبیعی بررسی کرد. اثبات گرایان اجتماعی در پی کشف قوانین اجتماعی هستند تا از طریق آن رفتارهای اجتماعی را پیش گویی کنند. اثبات گرایی کنت مبتنی بر این نظر است که همه چیز در جامعه قابل مشاهده اند و از الگو و قوانینی تبعیت کند و به کمک این قوانین می توان به تبیین رفتار بشر پرداخت(Delaney,2003) .

 اثبات گرایی راهی برای تبیین پدیده ها، جدا از علل فرا طبیعی یا نظری است. قوانین حاکم بر رفتار بشر تنها می تواند بر پایه داده های تجربی باشد و بر این اساس اثبات گرایی بر نظریه استوار است. کشف قوانین حاکم بر رفتار بشر این امکان را فراهم می کند که اعمال فرد و جامعه صورت سنجیده به خود گیرد و تصمیم گیری مبتنی برعلم، اثباتی خواهد بود."[7]

یکی از دیگر اندیشمندانی که به تعریف و بسط مفاهیم مهم عصر روشنگری پرداخت، هربرت اسپنسر انگلیسی بود. او با بهره گیری از نظریات کنت، و با در اختیار داشتن مفاهیمی چون طبیعت، فردگرایی و تجربه باوری به بررسی روند تکامل بشر پرداخت، به نحوی که داروین، واضع نظریه تکامل، او را پیشکسوت خود در این زمینه معرفی می کند. یکی از مهمترین مسائلی که اسپنسر یادگیری آن را مدیون آگوست کنت می داند این بود که:" اصول سازمانی در میان جوامع بشری و جانوران مشترک اند و تکامل ساختارها ازعام به خاص پیشرفت می کند." اعتقاد اسپنسر به بقای اصلح این بود که هرچه جمعیت بیشتر شود برای زنده ماندن به هوشمندی بیشتری نیاز دارد پس کم هوش ترین گروهها و افراد می میرند و در نتیجه سطح عمومی هوش به تدریج و ناگزیر بالا خواهد بود پس تنها کسانی که هوش برتری دارند می توانند از صحنه تنازع بقا جان سالم به در برند.

در نظر اسپنسر جامعه یک اندام برتر است که از ترکیب اندام های فردی حاصل شده و فرهنگ به مفهوم امروز آن بصورت نظام مناسبات متقابل کردار و افکار در نوشته های او ملاحظه می شود .

وی جامعه را به یک اندام زنده که دارای اعضا و جوارحی است تشبیه می کند در نظر وی کل جامعه کارکرد معینی دارد به صورتی که دولت را به سر و ارتش و فعالیتهای اقتصادی را به دیگر اندام ها تشبیه می کند و اجتماعات بشری را مانند یک موجود زنده در حال رشد و تکامل می پندارد وی تکامل جامعه را متکی به یک عامل نمی داند بلکه معتقد است مسیر تکاملی از طریق نیروی ناشناخته ای تعیین می شود و هیچ عامل تعیین کنندة واحدی برای تبیین تغییر و تحولات جامعه وجود ندارد . "[8]

                                                

کنت،مارکس و اسپنسر از نخستین کسانی بودند که در بسط و تشریح مفاهیم روشنگری در بعد اجتماعی آن تلاش فراوان کردند. سایر اندیشمندان معاصر یا پس از آن ها نیز در تکمیل و اضافه کردن این مفاهیم اهتمام زیادی ورزیدند. در طی قرون بعدی، این جریان فکری با وجود داشتن نقاط مثبت فراوان، با تضاد ها و اختلافات زیادی نیز مواجه شد؛ به طوری که از همان زمان تا امروز در کنار تعاریف و تحسین های موجود از ایده ی این عصر، بسیاری از اندیشمندان و منتقدان نیز به سختی آن را نکوهش نموده اند. از جمله شعارهایی که در تقدیس و نکوهش این عصر موجود است می توان به این جمله"من بهتر می دانم" یا اصطلاح "روشن اندیشی سطحی" در ذم این عصر و به جمله معروف ایمانوئل کانت،"جرات دانستن داشته باش" در تقدیس آن اشاره کنیم.



[1] نجفی،مسلم(1381)عصر روشنگری، مجله حوزه، خرداد و تیر 1381،شماره 109 و 110

[2]، به نقل از آتشین صدف،عبدالرضا، سایت پژوهشکده باقرالعلوم نوذری، حسین علی، صورت بندی مدرنیته و پست مدرنیته، تهران، نقش جهان، 1379، ص50.

[3] همیلتون، پیتر(1386)، روشنگری و تکوین علم اجتماعی، تهران، انتشارات آگه

[4] کالینیکوس،الکس،(1385): درآمدی تاریخی بر نظریه اجتماعی،صفحه37،تهران،نشر آگه

[5] همان

[6] فروند،ژولین،(1393): نظریه های مربوط به علوم انسانی، صفحه42، تهران،مرکز نشر دانشگاهی

[7] http://anthropology.ir/node/3191

[8] theory1.blogfa.com/post-4.aspx

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی