ویرا؛ پایگاه مطالعات فرهنگى و رسانه اى

رسانه، مهد تولید فرهنگ

ویرا؛ پایگاه مطالعات فرهنگى و رسانه اى

"موسیقیِ فیلم" یا "موسیقی و فیلم"؟!

دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۰۹ ب.ظ


بررسی رموز فنی سینمایی فیلم سنتوری با تاکید بر جنبه موسیقایی آن

من نقد نمی دانم اما...(6)

محمدحسین آشنا

 

"سینما به مثابه تصویر متحرک، برای دست یافتن به عمق فرهنگی بیش تر،  به ناچار کلام را پذیرفته است و از یک سو با ادبیات و از سویی دیگر با تئاتر قرابت یافته است...در سینما" بیان تصویری " اصالت دارد و کلام، با وجود غنا و عمق فرهنگی بیش تر، باید تنها به وظیفه ای تکمیلی قناعت کند.


و اما جایگاه موسیقی در واقعیت سینمایی کجاست؟ در سینما در برابر هر یک از اجزای واقعیت، عنصری متناظر جایگزین شده است: زمان و مکان، حرکات، وقایع، اشخاص و... آیا موسیقی فیلم نیز در عالم واقع متناظری دارد؟ استفاده از موسیقی فیلم غالبا به یک اشتباه رایج بازمی گردد: " جبران نقص عاطفی فیلم".

ترجمه زبان موسیقی به زبان کلمات یا زبان تصاویر هنگامی می توانست معنا داشته باشد که سنخیتی میان آنان وجود می داشت، حال آن که اصلا بیان موسیقی و تاثیر آن برروح، "مجرد از عقل" انجام می شود، اما ادراک معنای منطوی در کلام و تصویر موکول به تجزیه و تحلیل عقلایی است... این تفاوت سنخی، موسیقی را از لحاظ  " سرعت تاثیر " نیز از تصویر و کلام متمایز می سازد...وقتی موسیقی به محض رسیدن به گوش، پیش از انکه تصویر اصلا فرصت عمل داشته باشد، جذب و به احساساتی متشابه تبدیل می شود، دیگر چگونه می توان سخن از ترکیب موسیقی و تصویر گفت؟

برای آن که موسیقی بتواند در فیلم مورد استفاده قرار بگیرد، باید با ترک برخی از خصوصیات خویش، به مثابه یکی از عناصر بیان سینمایی و نه مستقل از آن- به کار گرفته شود.بنابراین "موسیقی فیلم" ماهیتا از " موسیقی مستقل از فیلم" تمایز پیدا می کند." (سیدمرتضی آوینی:تاملاتی در باب ماهیت سینما 243،244،245)

در این یادداشت قصد داریم بر اساس آن چه در مقدمه ذکر شد، با تاکید بر تاثیرات موسیقی در سینما، رموز فنی تصویری و موسیقایی بخشهای ابتدایی فیلم سنتوری به کارگردانی داریوش مهرجویی را در بوته نقد گذاشته و آن را بررسی کنیم.

تیتراژ؛ کوک کردن ساز فیلم

تیتراژ فیلم از ابتدا تا انتها شامل نماهایی Extreme close up از سنتور است، در حالی که شخصی در تلاش برای کوک کردن ساز آن است. دوربین به صورت افقی و عمودی روی سنتور حرکت کرده و به نوعی اجزاء آن را بررسی می کند. اگر فرض را بر این بگذاریم که کارگردان به رسم معمول سینما قصد دارد در تیتراژ یک شمای کلی را از فیلم خود ارائه دهد، می توان این احتمال را داد که تاکید فراوان بر یک آلت موسیقی یا به این معناست که  فیلم درباره موسیقی است و یا این که حداقل موسیقی نقش مهمی را در فیلم ایفا می کند. از طرف دیگر روند کوک کردن ساز سنتور از ابتدا تا انتهای تیتراژ می تواند به معنای تلاش فراوان و عبور از موانع و سختی ها باشد که نهایتا به شیرینی منجر می شود. در واقع ساز کوک شده در انتهای داستان تیتراژ، نوعی موفقیت، تعالی  و احساس شادکامی را پدید می آورد که می تواند برای مخاطب نوید یک پایان خوش برای داستان فیلم باشد.

موسیقی به مثابه یک نقش اصلی یا مکمل

فیلم با یک تصویر کاملا سیاه شروع می شود، پس از چند لحظه متوجه می شویم که دوربین در حالت سرازیر High angle، بر بالای پلکان ایستگاه مترو قرار دارد. زاویه دوربین که در واقع به مثابه زاویه دید مخاطب است، از بالا بهرام رادان -که احتمالا شخصیت اصلی داستان است- را می بیند که همراه با سایر مردم در حال بالا آمدن از پلکان و حرکت به سمت روشنی است. رنگ لباس او و حتی کیف در دستش یکدست سیاه است، رنگی که نمی تواند معنایی جز اندوه در ذهن مخاطب خلق کند.

رادان، یا همان علی سنتوری پس از بیان روایت خود در یک تصویر لانگ شات در میان انبوه مردم گم می شود؛ او یکی از هزاران عابری است که هر کدام از زندگی خود داستانی به بلندی هزار و یک شب دارند. مونولوگهای روایت شده توسط او خوانش بسیار دقیقی با تصنیفی دارد که همزمان پخش می شود؛ علی سنتوری از آلودگی و دود و سیاهی می گوید و موسیقی فیلم به تنهایی و خستگی اشاره دارد. تاثیر این فضای اندوه بار با نشان دادن تصویر طبیعت بی روح در زمستان سرد و با رنگهای سرد و مرده تقویت می شود. در این تصویر، دوربین که در واقع زاویه دید علی سنتوری محسوب می شود که در تاکسی نشسته و به اطراف می نگرد، در حالت انتقالی قرار دارد و ازحالت ثابت خود خارج می شود. نکته مهم دیگر این است که حرکت انتقالی دوربین، نوعی حالت چرخش به خود می گیرد. این چرخش و دَوَران از طریق حرکت تاکسی حامل دوربین به دُور میدان های مختلف در کات های متناوب به تصویر کشیده شده است. چرخشی که نوعی سرگشتگی و حیرت یا درماندگی را به ذهن مخاطب خود متبادر می سازد.


در این میان حضور موسیقی به شدت پررنگ است. گویی کارگردان علی رغم به تصویر کشیدن تمامی نماهای ممکن برای انتقال معنای مورد نظر خود، ناچار به استفاده از موسیقی و بیان مرتبط با آن، جهت پرکردن خلا احساسی فیلم بوده است. دیگر نقش مهمی که موسیقی این فیلم بر عهده می گیرد، بیان آشکار احساسات علی است. در واقع موسیقی و تصنیفی که در هنگام سکوت علی پخش می شود، مکملی است بر مونولوگ او و نوعی تبلور احساسات درونی او.

کنسرت ها، فراز و فرود آقای خواننده

علی سنتوری برای تصویر حال این روزهای خود، از آخرین کنسرت هایش می گوید. تصاویری که کارگردان از این کنسرت ها به نمایش در می آورد، پر است از معانی زیبا و رمزگونه. مهم ترین نکته این است که ما علی سنتوری را هنگام اجرای کنسرتش از زاویه سربالا Low angle می بینیم. در این حالت، خوانندگی علی به چیزی مثل تعالی و تفاخر برای او تبدیل شده و در ذهن مخاطب نوعی قداست برای او ایجاد می کند. همانطور که در پایان فیلم نیز می بینیم، وقتی علی به خاطرات کودکی اش درباره موسیقی اشاره می کند صراحتا می گوید که " موسیقی مغز من را جلا می داد و ذهنم را باز می کرد."

اما این تمام ماجرا نیست. علی در طول داستان وارد حاشیه هایی می شود که او را از متن زندگی اش که وقف موسیقی تعالی بخش بود خارج کرده و به قهقرا می کشاند. مهرجویی برای نشان دادن این تضاد، از تکنیک ترکیب بندی متقارن و نورپردازی پرتضاد و دراماتیک در سکانسهای اجرای کنسرت بهره می برد. در ابتدای اجرای هر کنسرت، تصویر علی در مدیوم و لانگ شات درون یک ترکیب بندی متقارن با نور پردازی پرتضاد قرار می گیرد.  استفاده مشهود از دو رنگ سفید و سیاه و نظم خاص خوانندگان و نوازندگان موسیقی در هنگام اجرا، شاهدی بر این مدعاست. این تقارن و آرامش عجیب، در واقع آماده باشی است برای یک طوفان. چیزی نمی گذرد که همه چیز خراب می شود. هر بار به یک شکل: از مشاجره های داخل جشن عروسی و به خاک و خون کشیدن همه چیز در وسط اجرای کنسرت گرفته تا به هم ریختن stage توسط خود آقای خواننده به خاطر مست و پاتیل بودنش. مهرجویی باز هم در کنار استفاده از تصاویر جهت خلق مفهوم آشوب و به هم ریختگی، از موسیقی نیز جهت تشدید این مفهوم استفاده می کند. هارمونی و هماهنگی موجود در موسیقی، خود به خود نوعی توازن در ذهن برقرار می سازد. بنابراین مهرجویی برای از بین بردن چنین احساسی در مخاطب، به سمت مرکز ثقل احساسات او یعنی همان احساس موسیقایی حمله ور می شود.

یکی دیگر از رموز فنی قابل توجه در سکانسهای اجرای کنسرت، چگونگی تصویر تماشاگران در قاب دوربین است. عمدتا این تصاویر در حالت لانگ شات گرفته شده، به صورتی که دوربین با یک حرکت وضعی افقی در حال بررسی آنهاست. البته گاهی کاربرد این حرکت وضعی تلاش برای یافتن مخاطب خاص سنتوری، یعنی همسرش است. علی سنتوری در هنگام خواندن ترانه هایش برای مخاطب قراردادن همسر خود مدام به او نگاه می کند. این را از جهت نگاه های او به سمت راست و کات دوربین به تصویر همسرش در مدیوم شات به خوبی درمی یابیم.

موسیقیِ فیلم یا موسیقی و فیلم؟!

موسیقی، همانگونه که پیش تر ذکر شد، تاثیری ورای عقل و درک آدمی داشته و مستقیما با احساس سر و کار دارد و در صورتی که بخواهد به عنوان موسیقی فیلم مورد استفاده قرار بگیرد، می بایست برخی خصوصیات خود را از دست داده و به یکی از عناصر بیان سینمایی تبدیل شود. در این فیلم، کثرت استفاده از موسیقی در صحنه های مختلف دو حالت متناقض به وجود می آورد: اول اینکه فضای موسیقی آن چنان با فیلم انطباق دارد که گویی نبود آن باعث ایجاد شکافی بزرگ ما بین فیلم و مخاطب می شود و اساسا روح فیلم را از آن می گیرد.  از طرف دیگر همین استفاده طولانی مدت از موسیقیِ به شدت احساسی در جریان فیلم، برای ما این تصور را به وجود می آورد که موسیقی فیلم سنتوری را اثری مستقل از خود فیلم به حساب آوریم. حضور موسیقی در بعضی سکانس ها آن چنان پررنگ است که مخاطب دست از فهم عقلانی فیلم کشیده و صرفا از طریق عواطف و احساسات خود به دریافت مفاهیم می پردازد. قضاوت درباره فیلم و این احساس دوگانه نسبت به موسیقی، بسته به سلیقه مخاطبان متفاوت خواهد بود.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی